داريوش همايون كارگزار آژانس يهود در ايران (2)






داريوش همايون در آستانه تغيير و تحول در هيئت حاكمه امريكا و رياست جمهوري جيمي‌ كارتر، تحركات اوليه مردم مسلمان ايران در سال 1356 را محصول سازش با بيگانگان مي‌داند و مي‌كوشد تا به طور تلويحي قيام پانزده خرداد 1342 را هم به خارجيان پيوند بزند:
«... 16 سال پيش همين اشخاص، همين نتيجه‌ها را از برخي تحولات خارجي گرفتند و جنب و جوشي به خود دادند. امروز هم به اتكاي حسابهايي كه روي برخي تحولات خارجي كرده‌اند، درتنور آزادي خود، نان طمع مي‌پزند...» 35
و به طور ضمني روحانيت مبارز كه رهبري مبارزات ملت را در دست داشت، ‌از نيروهاي كمونيست مي‌ترساند و حركت اسلامي آغاز شده به رهبري روحانيت را با دوران مصدق و اوضاع و احوال روزگار ملي كردن نفت مقايسه مي‌كندو مي‌گويد:
«... آنها كه هرج و مرج را براي اين جامعه مي‌خواهند، امروز هم مانند 25 سال پيش در كار آن هستند كه زمينه را براي نيروهاي ديگري آماده كنند كه پشت سر آنها منتظر فرصت مناسب هستند.» 36
داريوش همايون در مقام وزير اطلاعات و جهانگردي، سعي در مهار مطبوعات داشت. او در اين عرصه حتي رعايت ظواهر امور را هم نمي‌كرد؛ به طوري كه در نخستين روزهاي تصدي مقام وزارت، بخشنامه‌اي رسمي و بلند بالا به تمام جرايد كشور فرستاد و موارد سانسور را به صورتي كاملاً علني و مشروح، براي مديران و سردبيران يادآوري كرد و آنان را مأمور اجراي اين بخشنامه ساخت.
وي كه خود سالها به عنوان روزنامه‌نويس فعاليت كرده و اثرات نامطلوب حضور مستقيم سانسورچيان دولتي را از نزديك مشاهده كرده بود، به جاي اعزام سانسورچيان دولتي به چاپخانه‌ها و دفاتر جرايد،‌ نويسندگان جرايد را مجبور به «خودسانسوري» مي‌كرد. او چندي بعد با وقاحت هر چه تمامتر مدعي شد كه دولت جديدي كه جانشين حكومت هويدا شده است (دولت آ‌موزگار) كار خودرا با برداشتن سانسور از مطبوعات و حذف سانسورچيان از عرصه جرايد آغاز كرده است.
با هم به گوشه‌اي از دستورالعمل داريوش همايون درباره سانسور توجه كنيم:
«1ـ مطالب مربوط به شاهنشاه و شهبانو و وليعهد و خاندان سلطنتي تنها از مراجع رسمي گرفته شود. همچنين مطالب مربوط به نخست‌وزير.
2ـ همه خبرهايي كه موجب نگراني و سلب اعتماد عمومي مي‌شود، چه نگراني از وضع اقتصادي و مالي كشور و مؤسسات بزرگ مالي، چه نگراني مربوط به امور بهداشتي و بيماري‌هاي واگيردار با احتياط تلقي شود و پيش از چاپ مورد مشورت با مقامات قرار گيرد.
3 ـ خبرهاي مربوط به سوءاستفاده‌هاي بزرگ و پرونده‌هاي اختلاس و رشوه‌خواري قبلاً با مراجع مسئول در ميان گذاشته شود.
4 ـ با اصول فكري حزب رستاخيز ملت ايران، نظام شاهنشاهي  انقلاب شاه و ملت  با احترام رفتار شود و اگر انتقادي هست، نه در باره خود آن اصول كه درباره شيوه‌هاي اجرايي باشد.
5 ـ ستونهاي مطبوعات در اختيار نويسندگان و شاعراني كه قصدشان مبارزه با رژيم است قرار نگيرد.»37
اين اقدام داريوش همايون آنقدر فريبكارانه و غير‌قابل دفاع و عاري از حقيقت بود كه حتي متوليان و كارگزاران مطبوعاتي رژيم پهلوي بر آن خرده گرفتند و هنوز هم آن را به عنوان نقطه‌اي سياه در كارنامه داريوش همايون مطرح مي‌سازند. اسماعيل پوروالي يكي از معروف‌ ترين كارگزاران مطبوعاتي رژيم پهلوي كه هم اكنون در خارج از كشور مجله روزگار نو را با پول و سرمايه‌اي كه جعفر رائد38 برايش از عربستان سعودي گدايي كرد، ‌منتشر مي‌كند، طي نوشته‌‌اي با عنوان «دموكراسي ساواك پسندانه» در اين مورد مي‌‌نويسد:
«... از ابتكاراتي كه همايون در همان هفته اول آغاز كار خود، نشان داد اين بودكه طي يك نامه رسمي كه براي روزنامه‌ها فرستاد، ‌موارد سانسور را به آنها يادآور شد و سردبيران روزنامه‌ها را مأمور اجراي آن كرد، و به جاي اينكه سانسورچيان را به سراغ روزنامه‌ها بفرستد، خود روزنامه‌ها را مجبور به «خودسانسوري» كرد و بعد مدعي شد كه حكومت جديدي كه جانشين حكومت هويدا شده، كار خود را با برداشتن سانسور از مطبوعات شروع كرده است!!» 39
اين ادعاي داريوش همايون را جمشيد آموزگار هم تكرار كرد و در جلسه علني مجلس شوراي ملي، مدعي حذف سانسور از عرصه‌ي مطبوعات ايران گرديد. رفتار وقيحانه داريوش همايون و ادعاي بي‌ربط جمشيد آموزگار در اين مورد، موجبات خشم برخي نويسندگان و اعضاي تحريريه مطبوعات را فراهم آورد و باعث شد تا اين عده دست به يك حركت اعتراضي هماهنگ بزنند و بيانيه‌اي بر عليه ادعاهاي داريوش همايون و جمشيد آموزگار و تكذيب ادعاي حذف سانسور، انتشار دهند.
متن اين بيانية اعتراض در تحريريه روزنامه كيهان توسط چند تن از روزنامه‌نگاران جوان تهيه شد و پس از امضا توسط نويسندگان ديگر روزنامه‌ها و مجلات، به صورت فتوكپي تكثير و پخش گرديد و براي كليه‌خبرگزاريهاي جهاني ارسال شد. 40
داريوش همايون كه انتظار چنين واكنشي را از جامعه كاملاً «ايزوله» شده نويسندگان و خبرنگاران ايراني نداشت، به شدت برآشفت و زماني كه از سوي جمشيد آموزگار مورد مواخذه شديد قرار گرفت، به تلاشهاي مذبوحانه‌اي دست زد و يكي از عناصر مطبوعاتي به نام حسين سرافراز را كه دبير سرويس اجتماعي روزنامه رستاخيز بود، واداشت تا بيانيه‌اي را به امضاي خبرنگاران برساند كه در آن متن بيانيه قبلي محصول توطئه عده‌اي غير روزنامه‌نگار و غير‌ايراني معرفي و محكوم شده بود.
تلاش حسين سرفراز براي جمع‌آوري امضاء باشكست مواجه شد. غير از برخي از روزنامه‌نگاران خود فروخته نظير نصير اميني42، ستار لقائي، و ... هيچكس حاضر به تأييد و امضاي آن نشد. از اين رو حسين سرفراز اين بيانيه را به امضاي كاركنان بخش خدمات روزنامه‌ها، نظير مستخدمان، نظافتچي‌ها و رانندگان وكارگران اتاق خبر روزنامه رستاخيز و امثال آنها رساند و پس از يك سلسله تبليغات گسترده و در مقابل دوربينهاي تلويزيون در سرسراي كاخ نخست‌وزيري آن را به جمشيد آموزگار تقديم كرد.
داريوش همايون به پاس اين خوش‌خدمتي، حسين سرفراز را مورد تفقد فراوان قرارداد و مبالغ كلاني به عنوان پاداش به او پرداخت كرد.
به طور كلي داريوش همايون در ايام وزارت خود، جز مخالفت با روزنامه‌نگاران و تنگ كردن عرصه‌ي فعاليت براي آنان كاري انجام نداد. او حتي بسياري از نويسندگان جرايد را ممنوع‌القلم ساخت. 43
او پس از انتشار بيانيه نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات، نامه‌اي خطاب به جمشيد ‌آموزگار نخست‌وزير نوشت و در آن برنامه‌هاي وزارت اطلاعات را براي برخورد با اين افراد براي او تشريح كرد.


از ديگر اقدامات خائنانه داريوش همايون در دوران تصدي مقام وزارت اطلاعات، چاپ مطلبي اهانت‌آميز با امضاي فردي موهوم به نام رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات بود. اين نامه كه به صورت ناجوانمردانه‌اي به ساحت مقدس مرجع تقليد شيعيان جهان، حضرت امام خميني(رحمة الله علیه) بي‌حرمتي و اسائه ادب كرده بود، خشم همگاني را برانگيخت و موجب شد تا مردم به صورتي خشمگينانه به كوچه و خيابانها بريزند و ضمن حمايت همه جانبه از حضرت امام خميني (ره) خواستار مجازات عاملين و دست‌اندركاران اين توطئه شوند.
با انتشار اين نامه در حقيقت، موتور انقلاب اسلامي ايران كه از پانزده خرداد 1342 روشن شده بود، به حركت افتاد و در مسير خود، بنياد رژيم پهلوي و شاهنشاهي ايران را نابودكرد.
زماني كه دست‌اندركاران رژيم ديدند كه خشم مردم، رژيم 2500 ساله شاهنشاهي را لگدكوب كينه قرنها و ساليان خود كرده و عن‌قريب اين رژيم بر سر گردانندگان آن آوار خواهد شد، بار ديگر داريوش همايون را به صحنه كشاندند و او از بازداشتگاه خود با هدف كاهش خشم ملت مسلمان ايران طي يادداشتي درباره نامه رشيدي مطلق نوشت:
«.... مقاله‌اي كه در دي ماه گذشته در روزنامه اطلاعات با امضاي شخصي به نام رشيدي مطلق چاپ شد، مسبوق به سابقه است. چند روز پيش از چاپ مقاله به من تلفن شد كه مقاله‌اي است و مقرر شده است كه حتماًٌ در روزنامه‌ها چاپ شود... به هر حال در روز 17 دي ماه 1356 هنگامي كه در كنگره حزب رستاخيز ملت ايران در سمت رئيس كميته اساسنامه سرگرم كارهاي مربوط به تجديد نظر در اساسنامه حزب بودم، پاكت سفيد رنگي را به من دادندو گفتند كه اين همان مقاله‌اي است كه مقدر است چاپ شود. من چون گرفتار كارهاي كنگره بودم، فرصت خواندن مقاله را نداشتم ... از اولين روزنامه‌نگاري كه نزديك خود ديدم و خبرنگار اطلاعات بود، خواهش كردم كه پاكت را بگيرد و گفتم اين مقاله چاپ شود و ايشان گفتند به چشم، اشكالي ندارد...» 44
اما موضوع به اين سادگيها نبود. اصل ماجرا به قداست حضرت امام خميني (رحمة الله علیه) در اذهان شيعيان جهان و شركت صميمانه اقشار مختلف مردم در سوگ فرزند برومند ايشان، يعني شهيد حاج آقا مصطفي خميني بر مي‌گشت. رژيم پهلوي كه نمي‌توانست شاهد حضور عاشقانه مردم در مراسم سوگواري فرزند امام خميني باشد، برنامه ويژه‌اي طراحي كرد و براي شكستن قداست معظم‌له به تهيه و چاپ اين نامه توطئه‌آميز اقدام نمود. رژيم انتظار داشت از اين طريق به حضرت امام ضربه بزند، اما اين برنامه ثمر معكوس داد و خداوند كيد دشمنان را به خودشان بازگرداند «و مكرو و مكرالله، و الله خيرالماكرين».45
اقدام خائنانه او در چاپ نامه رشيدي‌مطلق و تلاش براي برقراري سانسور و ممنوع‌القلم ساختن عده‌اي از نويسندگان جرايد موجب شد تا سنديكاي نويسندگان ايران چند ماه بعد با گسترش اعتراضات مردمي طي بيانيه‌اي رسمي عليه او اعلام جرم كند. 46
اين اقدام سنديكا عملي فرصت‌طلبانه بود، زيرا تا زماني كه داريوش همايون بر مسند قدرت بود و به عنوان وزير اطلاعات اختيار مطبوعات را در دست داشت، اعضاي هيئت مديره سنديكا هيچ حركتي بر عليه او انجام ندادند،‌اما به محض اينكه از كار بركنار شد و محمد‌رضا عاملي تهراني به جاي او به مقام وزارت اطلاعات منصوب شد، كارگزاران سنديكا دست به كار شدند و براي اينكه خود را همصدا و همگام با ملت مسلمان ايران نشان بدهند، عليه داريوش همايون اعلام جرم كردند. روزنامه كيهان خبر اعلام جرم سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات را اينگونه منعكس ساخت:
«سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات عليه داريوش همايون اعلام جرم كرد و او را متهم به نقض قوانين و زيرپا گذاشتن حقوق انساني و تجاوز از حدود اختيارات قانوني يك وزير نمود. سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات «همايون» را به چندين مورد خلاف متهم كرده است كه اين موارد عبارتند از:
1ـ برقرار ساختن سانسور در مطبوعات و سلب آزادي
2ـ جلوگيري از نشر حقايق
3ـ ممنوع‌القلم ساختن جمعي از نويسندگان
4ـ صدور دستور انتشار مطالب غيرواقعي در مطبوعات
5ـ مجبور ساختن مطبوعات به انتشار مقالاتي عليه شخصيت‌ها و مقامات ملي و مذهبي
6ـ كارشكني در انجام امور سنديكايي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات
7ـ تهيه و جمع آوري امضاي اجباري به منظور واژگون نشان دادن حقايق
8ـ اقدام به تعطيل اجباري صندوق رفاه نويسندگان و خبرنگاران
9ـ جلوگيري از انتشار مطبوعاتي كه سابقه انتشار در پايتخت و شهرستانها دارند.
10 ـ اقدام به اعمال و رفتاري كه مآلاً و در تحليل نهايي مانع اعتلاي مطبوعات و ايفاي وظايف سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات در اجراي مفاد اساسنامه اين سنديكا است.» 47
رژيم پهلوي در هنگامه‌ي اوج‌گيري انقلاب اسلامي و براي منحرف ساختن اذهان عمومي، گروهي از دولتمردان راكه نامشان به دليل آلودگي به فساد و سوءاستفاده از قدرت بر سر زبانها بود، بازداشت و روانه زندان كرد. كارگزاران رژيم در اين انديشه بودند تا با راه انداختن خيمه‌ شب‌بازي و محاكمات نمايشي، توجه مردم را به دادگستري و محاكمه رجال معطوف نمايند و برنامه‌اي را كه علي اميني در زمان نخست‌وزيري خود انجام داد و افرادي چون سپهبد حاجيعلي كيا ـ‌ رئيس ركن دوم ارتش ـ‌ و خانم علاميردولو ـ سلطان خاويار جهان ـ و عده‌اي ديگر را به اتهام سوءاستفاده و اختلاس دستگير كرد و با مانور در اطراف آنان و جرائم ارتكابي‌شان، مدتها ذهن و انديشه مردم و افكار عمومي را كاملاً منحرف ساخت، دوباره تكرار نمايد. از اين رو افرادي چون اميرعباس هويدا ـ نخست‌وزير ـ سرهنگ عبدالعظيم وليان ـ ‌وزير زورگوي اصلاحات ارضي و نايب‌التوليه‌ي آستان قدس رضوي به هنگام تخريب املاك اطراف حرم مطهر ـ ارتشبد نعمت‌الله نصيري ـ رئيس سازمان اطلاعات و امنيت ـ‌ رحيم علي‌خرم ـ‌ مقاطعه‌ كار بزرگ شهردار تهران ـ و عده‌اي ديگر را زنداني كرد. داريوش همايون هم در ميان اين گروه از بازداشت شدگان بود و اتهام اصلي او انتشار نامه جعلي رشيدي‌مطلق بود. وي قرار بود به اين اتهام محاكمه شود تا به اين ترتيب اذهان عمومي آرام شود، ولي طوفان انقلاب فرصت اجراي اين خيمه‌شب بازي را به كارگزاران رژيم نداد و بنياد آنان را ويران كرد.
همايون مدتي پيش از اين بازداشت با كمال وقاحت در پيشگاه مردم حاضر شده و به دروغ گفت:
«... دولت در كمال قدرت بر اوضاع مسلط است... تمام كساني كه به امور وارد هستند متوجه‌اند كه جاي هيچگونه نگراني نيست، ما وارد يك جريان گسترش آزاديهاي سياسي در كشور شده‌ايم و بروز اين گونه اغتشاشات و آشوبها تا حدودي نتيجه گسترش آزادي‌هاست و كاملاً حساب شده است.» 48
به نظر مي‌رسد حساب كار از دست داريوش همايون و بسياري ديگر آنچنان در رفته بود كه خود نيز نمي‌دانستند كه چه واقعه‌اي در انتظارشان است و چه آينده‌اي را برايشان رقم خواهد زد.
ادامه دارد ...

پی نوشت ها:

35. همايون، داريوش، روزنامه اطلاعات، مورخ 9/4/1356.
36. همان.
37. روزنامه اطلاعات، ضميمه ويژه‌نامه سالگرد انقلاب، مورخ 21/11/1358، ص 3، كليه اين سند در روزنامه اطلاعات چاپ شده است.
38. جعفر رائد در كويت به دنيا آمد (پدرش) ميرزاعلي احقاقي اسكويي نام داشت و رهبر فرقه ضاله شيخيه در عربستان، كويت و عراق بود. تحصيلات مقدماتي را در عراق انجام داد و با هدف ادامه تحصيلات عالي به تهران آمد و در دانشكده معقول و منقول سابق (اللهيات كنوني) ثبت نام كرد. رائد در ‌آشفته بازار پس از جنگ جهاني دوم و دهه 1320 كه مقارن با اوج‌ فعاليتهاي تبليغاتي احمدكسروي و هجوم خصمانه او به اسلام و ارزشهاي اعتقادي مردم ايران بود، جانب او را گرفت و در صف هواداران احمد كسروي درآمد.
در سال 1330 كه يك عرب مهاجر لبناني به نام محمد‌ خليل جواهري با هدف سازماندهي جريان فراماسونري جديد ايران لژ پهلوي را تأسيس كرد، جعفر رائد به او پيوست و به عضويت اين لژ كه بعداً به لژ همايون تغيير نام داد درآمد و اندكي بعد به همراه دكتر احمد هومن، ساعد مراغه‌اي، به عنوان اولين گروه از اعضاي جريان فراماسونري جديد ايران در پاريس مراسم تحليف بجاآورد و رسماً در شمار فراماسونها قرار گرفت.
جعفر رائد پس از فراغت از تحصيلات دانشگاهي و عضويت در فراماسونري به استخدام وزارت امور خارجه ايران درآمد و به عنوان يك ديپلمات فعاليت دولتي خود را آغاز كرد. او در طول دوران خدمت خود به كشورهاي عراق، سوريه، اردن، لبنان، يمن و عربستان سعودي رفت. آخرين مأموريت جعفر رائد در عربستان سعودي بود وي در دهه 1340 به عنوان سفير محمد‌رضا پهلوي در دربار عربستان سعودي رفت. رائد در هنگام اقامت در عربستان سعودي، موفق به ايجاد رابطه‌اي گرم و صميمانه با ملك‌فيصل، پادشاه وقت عربستان سعودي شد تا جايي كه ملك فيصل شخصاً از شاه خواست تا مأموريت وي را تمديد كند. محمد‌رضا پهلوي اين درخواست را پذيرفت و جعفر رائد تا پايان حيات رژيم پهلوي صاحب عنوان سفيركبير ايران در عربستان سعودي بود.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي جعفر رائد به انگلستان رفت و در خدمت اهداف جهاني عربستان سعودي فعال شد. او ابتدا يك مركز جهاني براي تبليغات عربستان سعودي در لندن ايجاد كرد و چندين نشريه عرب زبان در كشورهاي اروپايي سازماندهي كرد. براساس نوشته هفته‌نامه كيهان، چاپ لندن، شماره 538، مورخه 15/10/1373 وي با هدف بهره‌برداري از مسايل نژادي و دامن‌زدن به انديشه پان عربيسم به تكاپو برخاست و با توزيع پول و اعتبار، بخشي از ضدانقلاب فراري ايران را در جهت اهداف عربستان بسيج كرد و در نخستين گام «مركز پژوهشهاي ايران و عرب» را در لندن پايه‌گذاري نمود.
به گواهي همين نشريه، رائد در فعاليتهاي پس از انقلاب خود نگاه ويژ‌اي به روزنامه‌نگاران ايراني ضدانقلاب داشت و به جذب و جلب عده‌اي از آنان همت گماشت و افرادي چون عليرضا نوري‌زاده، اسماعيل پوروالي و نصير اميني را به خدمت گرفت. او نشريه عرب‌زبان الموجز عن ايران را ـ‌كه به زبان عربي در لندن منتشر مي‌شود ـ ‌راه‌اندازي كرد و زمام امور آن را به عليرضا نوري‌زاده سپرد و پس از آن ماهنامه فارسي‌زبان روزگار نو را به مديريت اسماعيل پوروالي تأسيس نمود.
هفته‌نامه نيمروز نيز از نشرياتي است كه بخشي از سرمايه لازم براي انتشار آن را جعفر رائد از عربستان سعودي تأمين كرد و در اختيار پرويز اصفهاني گذاشت. براساس اعترافات مديران نيمروز تمام هزينه‌هاي اوليه انتشار اين هفته‌نامه را جعفر رائد تأمين كرد و مخارج انتشار 150 شماره اوليه اين هفته‌نامه را عربستان سعودي پرداخت نمود.
رائد در ديماه 1373 در لندن درگذشت.
هم‌اكنون برخي از همپالكي‌ها و همفكران رائد از سركردگان فرقه ضاله «شيخيه» در ايران هستند و مجامع و محافلي در تهران و در شهر مشهد دارند. گفتني است از آقاي جعفر رائد طي اين سالها مقالاتي در برخي مطبوعات داخلي به چاپ رسيده است.
39. مجله روزگار نو، چاپ خارج از كشور، ديماه 1371، ص 3.
40. بيانيه نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات ايران، خطاب به جمشيد آموزگار نخست‌وزير، در سال 1356.
41. بيانيه جعلي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات ايران، خطاب به جمشيد آموزگار، نخست‌وزير.42. نصيراميني نمونه‌اي از روزنامه‌نگاران كلاش و سوءاستفاده‌چي بود كه همواره از حرفة روزنامه‌نگاري به عنوان حربه‌اي براي باج‌خواهي سود مي‌برد. او زماني كه از شهرستان خوانسار به تهران آمده آه در بساط نداشت، اما در سالهاي آخر اقتدار محمد‌رضا پهلوي صاحب ميلياردها تومان پول نقد و كارخانجات متعدد بود. وي به مدد اعمال نفوذ و از رهگذر همان باج‌خواهي امر توزيع تغذيه ر ايگان مدراس تهران رامونوپل خود كرده بود و هر روز از اين رهگذر صدها هزار تومان درآمد داشت. وي هم اكنون مديريت يكي از جرايد ضد‌انقلاب را در لندن برعهده دارد. ستار لقائي نيز از پيروان ضاله بهائيت است كه به دليل مواضع و رفتار ضد‌انقلابي از سنديكاي نويسندگان اخراج شد. طرفه آنكه هم‌اكنون اين دو در لندن با هم پيوند خورده‌اند و نصير اميني مجله‌اش را در چاپخانه «پكا» كه متعلق به ستار لقائي است چاپ مي‌كند.
43. بولتن سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات.
44. روزنامه كيهان، شماره 10607، مورخ 18/10/1357.
45. قرآن مجيد، سوره آل عمران، آيه 54.
46. روزنامه كيهان، مورخه 15/6/1357.
47. روزنامه كيهان، مورخه 15/6/1357.
48. روزنامه كيهان، مورخه 24/5/1357.

منبع : www.dowran.ir